با با سرعت به سمت اون اتاق رفتم و لی نتونستم درشو باز کنم وارد اتاق دیگه ای شدم تا ببینم کلید پیدا میکنم یا نه ولی نبود از پله ها پایین اومدم و رفتم پیش سیا و رضا اون ها حموم رو پاک کرده بودن و دیگه خبری از خون نبود من:نظرتون چیه بعد از ظهر بریم پارک سیا:چرا که نه رضا:من هم موافقم من:خوب بریم یکم اطراف رو نگاه کنیم ببینم چی برای خوردن پیدا میکنیم سیا:باشه بریم ….خوب حداقل مشغول میشدیم و از فکر این خون و این ها در میایم من رفتم و توی آشپز خونه رو داشتم ویلای نفرین شده قسمت پنجم
فصل چهار ویلای نفرین شده
فصل سه ویلای نفرین شده
ها ,سیا ,رو ,بریم ,نبود ,پیدا ,رفتم و ,کنیم ببینم ,ببینم چی ,نگاه کنیم ,رو نگاه
درباره این سایت